پرنسس ملودی

روزهای زیبای زندگی مــــــــــــــــــا

1389/10/26 18:10
نویسنده : مامان
272 بازدید
اشتراک گذاری
سلام سلام

من اومدم با کلی خبـــــــــــــــــــــــــر

اول از همه اینکه پدر افشین تولدت مبـــــــــــــــــــــــــــــــارک یه عالمه      امیدوارم 120 سال سایه ات بالای سر من و ملودی باشه 

همزمان با تولد همسرجان سالگرد عروسیمونم مبارک  و خیلی خیلی از  همسر جان ممنونم به خاطر سورپرایز فوق العـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاده اش که هنوز با گذشت 1 روز مزه اش تو دهنمه و بیشتر از اون هیجانی که دوست داشتم بدونم چه سورپرایزی برام داره وخداروسپاس برای اینکه بالاخره ملودی راه افتاد واین هدیه ایی بزرگ ازطرف خالق بی همتایم بودودخملی نهمین دندونش هم دراومد واین اولین دندون اسیابش هست

شب جمعه شب تولد همسرجان و سالگرد عروسی ما بود که نشان دهنده این بود که 11 سال از زندگی مشترکمان می گذره و کم کم نهال زندگیمون بعد از قرار گرفتن و تحمل کردن بادو بارون و سرما و گرما  سختیهای بسیار و البته بهارهای زیبا حالا به بار نشسته و تبدیل شده به درخت ومیوه زندگیمون حالا 14 ماه و 2 هفته داره و ما از دیدنش بسیار بسیار لذت می بریم



بعد از گرفتن جشن کوچیکی که خانواده همسرجان اون رو تکمیل کردن با حظورشون و البته من هم با غذاهای خوشمزم              همه می پرسیدن پس اقا دوماد چه هدیه ای داده به عروس خانوم افشین هم می گفت کادوش بین زمین و هواس !!!    موقعه خوابوندن ملودی افشین اومد اروم بهم گفت ساک ملودی رو اماده کن فردا صبح زود می خوایم بریم بیرون گفتم کجا گفت سورپرایزه !!!  سورپرایزه هدیه سالگرد عروسی   پیش خودم گفتم اوووووووه پس هنوز براش عزیزم و هنوز به فکر خوشحال کردن من هست و البته کلی  هیجان زده شدم  که سر دربیارم این سورپرایز چیه !!! با کلی ذوق  و حس زیبا به خواب رفتم...


صبح با صدای افشین که تکونم می دادو می گفت زود باش داره دیر میشه بیدار شدم دخملی همچنان خواب بود (شب گذشته خیلی دیر خوابیده بود متاسفانه هروقت مهمون داریم یا مهمونی میریم ملودی خوابش به کل بهم میریزه و الیته کلا هم چون ما دیر می خوابیم متاسفانه یه جورایی اونم بد عادت کرده و در این رابطه تصمیمات جدی گرفتم که می خوام از امشب اجرا کنم )با عجله و ذوق پاشدم و بعد از سلام و احوالپرسی با افشین و خواهرشوهرم (نوشین)که از شب قبل پیش ما مونده بود با اصرار افشین تا هم بیاد و ببینه هم کمک باشه تند تند اماده شدیم ملودی رو هم با کلی ناز کردن بیدار کردیم راه افتادیم تو راه ارش شوهر نوشین رو هم سوار کردیم  رفتیم به سمت کرج نیم ساعت بعد من گفتم حدس زدم می خوای مارو ببری رستوران گردون مهستان که تو کرجه و من خیلی دوستش دارم خندیدو بعد از کلی اذیت کردن گفت نـــــــــــــــــــه

گفتیم اهان می خوای مارو ببری چالوس   _ نـــــــــــــــه   

رسیدیم به قزوین !!! گفتم اوووووه زمین خریدی اینجا    _ نــــــــــــــــــــــه

از یه زمینی که کلم کاشته بودن گذشتیم ارش گفت  اها مارو اوردی کلم تازه نشون بدی   

بعد ازکلی پیچ و واپیچ رسیدیم به فرودگاه آزادی   افشین پیچید داخل  و گفت کاپیتان... نگهبانی هم گفت بفرمایید  !!! پارکینگ پربود از ماشین های اخرین مدل و 1 هواپیمای بزرگ و1 هلیکوپتر !!!

گفتم افشین چیکار می خوای کنی خندهای از سر شیطنت کردو رفت ...از آینه ملودی رو چک کردم که خانمانه روی صندلی ماشینش  فوق العاده راحت و ایمنش که بتازگی براش خریدم و حالا یمقدار برگشتم به احساس قبل از فارغ شدنم که راحت می تونم روی صندلی شاگرد بشینم بدونه اینکه یه فرشته کوچولو مداوم از سروکولم بالا پایین بره و روسری بکشه وممی بخواد...و به این فکر می کردم که حالا دوباره می تونم رانندگی کنم...که در ماشین باز شدو افشن گفت پیاده شید بریم داخل کاپیتان منتظره !!!

با شوقی کودکانه ملودی رو بغل کردم و سرهمیه گرمشو پوشوندم و با بچه ها به راه افتادم و قدمهامو2 تا یکی می کردم

وقتی رسیدیم داخل حالا بود که فهمیدم

می خوام پــــــــــــــــــــــــرواز کنم اونم به تنهایی و با هواپیمای 1 موتوره

واااااای خدای من حیف که سالن پر بود وگرنه از سر خوشحالی جیغ می کشیدم

بعدازتحمل نیم ساعت و  و اذیت کردنهای آرش که  مداوم می گفت :هیچ می دونی این هواپیماها فقط1موتور داره و اگه اونم ازکاربیفته چی می شه ؟ _آوردت اینجا و به کاپیتان سپرده 11 ساله دارم با این خوناشام زندگی می کنم ببینم اون بالا می تونی بلا ملایی سرش بیاری و با چتر پرتش کنی پایین و البته یه کاری کن چترش باز نشه !!!

دل تو دل نداشتم تا اینکه نوبتم شد

رفتمو بعداز نگاه پرازکنجکاویی که به دورتادور هواپیما و داخا هواپیما انداختم کاپیتان اومد و اشنایی کلی بهم داد و اماده شدیم برای پرواز واز همسرجان خداحافطی کردم و ازدور هم برای بچه ها دست تکون دادم و به راه افتادیم تا زمان بلند شدن توضیحات کامل و جامعی از نحوه عملکرد وچگونگی کار کردن با دکمه های مختلفی که پیش روم بود از کاپیتان گرفتم و هوایما بلندشدن لذت زیبایی بود بخصوص زمانی که دیگه نوبت من شده بود نوبت من شده بود که خودم برونم و بالای شهر ابیک  به پرواز دراومدم و خیلی حس زیبای بود خیــــــــــلی این که می تونستم پرواز کنم وآزادبودم و درقید جاذبه زمین نبودم و به هرطرف که می خواستم می تونستم برم

خیلی خیلی برام جالب بود بعد از گدشت دقایقی کاپیتان ازم پرسید ارتفاع پروازو بیشتر دوست داری یا هیجانشو منم بی درنگ _هیجان واین بود که این ترن هوایی کاپیتان هواپیمارو باسرعت به پایین می برد و یهو می کشید بالا    ... خیلی خیلی لذت بخش بود ولی من دیگه دچارهوازدگی شدم متاسفانه و حالت تهوع گرفتم و خواستم که برگردیم و فرود بیایم به راحتی به زمین نشستیم و تقریبا کل باند رو هم خودم هواپیمارو روندم...

روز بسیار زیباو به یاد موندنی برام بود

عزیزم همسر خوبم حتی اگر سورپرایزتو یه نامه عاشقانه یا یه شاخ گل زیبا هم بود من ازت ممنون بودم وبازهم خیلی خیلی خیلی ممنونم که انقدر به فکر من بودی و انقدر برام تلاش کردی تا هم خوشحال شم وهم روحیم عوض شه وعذرخواهی من رو قبول کن که نتوستم هدیه خوبی برای جشن تولدت تهیه کنم چون دیگه سرکار نمیرم و کادویی که برات می گرفتم ازپول خودت میشد واین برام جذابیت نداشت بازهم تولدت رو تبریک می گم


و خوشحالم ازاینکه ملودی الان دیگه معنای کامل کلمات رو متوجه میشه و تقریبا بیشتر کلمات رو می گه وکلی دلبری می کنه بخصوص زمانی که من یا پدری رو محکم بغل می کنه و می گه عزیـــــــــــــــــــــــــزم و مداوم بوس می کنه از سر احساس  این برام زیباست که تمام تلاشش رو می کنه تا کلمات جدیدی رو که می شنوه تا اونجایی که می تونه بگه مثال جاروبرقی که با حذف "ر" جاوبقی  می گه و براش سخته و هروقت ازش می پرسیم ملودی دختر خوبی زودوبلند می گه "است" می پرسیم خوشگل من کیه کیه زودی میگه من من عزیز من کیه کیه _من من جیگر طلا کیه کیه _من من  و این داستان nبار تکرا می شه مثل زمانی که ملودی انگشتاشو به ریشه های کوسن مبل گیر میده وبلند بلند فریاد میزنه گیـــــــــــ    گیــــــــــــ  با حذف "ؤ"یعنی گیرکردم من رو ازاد کنید و بیرون کشیدن کشوها وریختن وسایل توی کشو وکنکاش کردن و بعد از اون جمع کردن من که همه اینها هم nبار تکرار میشه ومن لذت میبرم ازاین تکرارها و الان هم چندروزی هست که با احتیاط تمام اولین قدمهای زندگیش رو بر میداره و

ما تو جمع 3نفرمون خوشبختیم




پ.ن:ممنون از تمام دوستان خوبم که دراین مدتی که نبودم وراستش انگیزه ایی برای نوشتن نبود جویای حالم بودن ازذور روی ماه همتون رو ودستان کوچولوی فرشته کوچولوهاتون رو می بوسم

پ.ن:عکسها در ادامه مطالب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)